ساده مثل آب دنیا ترکیبی است از خوب و بد ، زشت و زیبا ولی رویهم رفته شیرین است مثل گیاه نیشکر ممکنه همه قسمتهاش شیرین نباشه اما در نهایت نتیجش میشه شکر «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یکنفردر آب دارد می سپارد جان...»این را نیما گفته و من فکر میکنم امروز منظورش رافهمیدم و تا به امروز گمان من و دیگران اشتباه بوده است . درد نیما درد صادق است هردو رنج میبردند یکی از خودخواهی آدمها و دیگری از نادانی و جهالت .امروز این موضوع را زمانی فهمیدم که باز یک نادان دیگر با حماقت و خودخواهی تمام محبتهای یک فرد را با لگدپرانی پاسخ داد و بقول معروف نمک خورد و نمکدان شکست... و بدتر اینکه وقتی نادانی نداند که نادان است و خودخواهی حماقت بارش اجازه ندهد که بفهمد نادان است ... و چه سخت است درک این موضوع و چه رنجهایی کشیدند نیما و صادق آنجا که می گفت: در زندگی رنجهایی است که مثل خوره روح آدم را میخورد و میتراشد ... و من اطمینان دارم که این رنجها مربوط به مشکلات و گرفتاریهای روزمره و عادی نبوده است و درد نادانی افرادی بود که تو را احاطه کرده و ره بجایی نداری... و شاید سازنده این مثل« که در شهر کوران باید چشمان خود را بست» هم این را فهمیده بود ... درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها
تبادل لینک
هوشمند
|
|||||||||||||||||
|